با شهدا
31 خرداد 1393 توسط محب ولایت
مجالس مهمونی یکی از جاهايیه که بستر برای حرف زدن از دیگران آماده ی آمادس.توی یکی ازهمین مهمونیها منم مثل بقیه
شروع کردم به حرف زدن در مورد یکی از آشناها.
وقتی از مجلس بر میگشتیم محمد گفت:"می دونی غیبت کردی!حالا باید بریم در خونشون تا بگی پشت سرش چی گفتی”
گفتم:اینطوری که پاک آبروم میره.
با خنده گفت: تو که از بنده ی خدا اینقدر میترسی چرا از خود خدا نمی ترسی؟
همین یه جمله برام کافی بود تا دیگه نه غیبت کننده باشم و نه شنونده ی غیبت:
(خاطره از شهید محمد گرامی)