ولایت

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

با شهدا

31 خرداد 1393 توسط محب ولایت

مجالس مهمونی یکی از جاهايیه که بستر برای حرف زدن از دیگران آماده ی آمادس.توی یکی ازهمین مهمونیها منم مثل بقیه

شروع کردم به حرف زدن در مورد یکی از آشناها.

وقتی از مجلس بر میگشتیم محمد گفت:"می دونی غیبت کردی!حالا باید بریم در خونشون تا بگی پشت سرش چی گفتی”

گفتم:اینطوری که پاک آبروم میره.

با خنده گفت: تو که از بنده ی خدا اینقدر میترسی چرا از خود خدا نمی ترسی؟

همین یه جمله برام کافی بود تا دیگه نه غیبت کننده باشم و نه شنونده ی غیبت:

(خاطره از شهید محمد گرامی)

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: شهدا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

ولایت

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • شعر
  • شهدا
  • موعود
  • بیانات
  • حجاب
  • حدیث
  • گوهر ناب
  • آن چه شما دوست دارید
  • ز ملک تا ملکوت
  • امام حسین(ع)
  • قافله عشق

اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم

آمار

  • امروز: 55
  • دیروز: 10
  • 7 روز قبل: 50
  • 1 ماه قبل: 528
  • کل بازدیدها: 18937
  • خانه

وصیتنامه شهدا

وصیت شهدا
ذکر روزهای هفته
دعای فرج
مهدویت امام زمان (عج)
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس