قافله عشق 13 آبان 1393 توسط محب ولایت آمده بود برای سرش… نگاهش کرد برای محتضر حرف زدن سخت است با نفس شمرده و آرام گفت: دلم نمی آید در آتش بسوزی…برو …حیف است…برو…دلم برایت میسوزد گریه امان نداد کوفی را…در قتلگاه به قصد سرت آمده ام…ولی تو غم مرا میخوری… «السلام علیک یا مظلوم» مطلب قبلیمطلب بعدی